روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده
روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

گرما

اندازه گرما رو میشه با میزان بغل کردن آدمها سنجید. هیشکی بغل دوست نداره. حتی شما دوست عزیز

ممکنه همه شرایط برای زنده بودن رو داشته باشم ولی تقریبا شرایط برای زندگی کردن مهیا نیست. 

چه دیدی

«خدا رو چه دیدی شاید فردا یه اتفاق خوب افتاد» . یعنی هنوزم امیدوار باشم؟

هیچوقت نفهمیدم چرا رابطه مرده ای رو دوباره شروع کردم. همه چیز رو فراموش می کنم اما باز دنبال همون چیزام.

نیروی برتر، خدا ، قدرت همه اینها چیزایی که الان بهش نیاز دارم.