روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده
روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

فکرهای بی ارزش

اسیر یک نفر شدن، دنیات به اندازه دوست داشتن فقط یک نفر کوچیک شدن، فکر و خیالت به سمت یکی دایورت شدن، ازینکه تا سه صبح خوابت نبره، تو خیابون چشمت دنبال تشابه با اون آدم باشه و ... .

اینها نشون میده از دست رفتی. ارزش نداره. حتی برای بهترینش. خودت باش. حتی اگه مجرد باشی برای همیشه.

هوای بارانی

هوای بارانی وسط گرما مثل یه واحه تو کویره. سبزی وسط کویر، آب خنک توی یه حوض، درختهای نخل و پرنده هایی که چهچه می زنند وسط گرمای شنهایی توی دید موج موج می زنند. اینجا اینقدر گرم نمیشه که این منظره بیاد جلو چشمم ولی از وضعیت الان کم از کویر خشک با شن های روان نداره. واقعا نیاز دارم به این باران.

مشکل ازونجا شروع شد که کتاب فروشی ها بوتیک شد.