روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده
روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

روزنوشت های یک ذهن آفتاب خورده

زندگی بدون عشق

چرا یه زندگی بدون عشق رو شروع می کنید در حالیکه می تونید هر دوتون سرتون تو کار خودتون باشه. واقعا اجبارتون نکردن. قرار نیست همه چی اتفاق بیفته و در ادامه ش و با ذکر اینکه خدا همه چی رو درست می کنه ادامه بدید. اگر نمی تونید با عشق شروع کنید، شروع نکنید. اون احساس لعنتی رو سرکوب کنید. وقتی زندگی رو شروع می کنید اتفاقهایی میفته و حاصلش بچه هایی هستن که فقط به دنیا اومدن که در مورد شما بگن فلانی زن و بچه داره. این خوب نیست.

موفقیت

هزارتا کتاب در مورد موفقیت و کسب درآمد وجود داره. ۹۹ درصدش هم میگه به خودت ایمان داشته باش، تو میتونی، به خودت تلقین کن که الان مولتی میلیاردری و لب ساحل یه جزیره تو باهاما نشستی و داری با یه حوری بهشتی خوش می گذرونی اما مشکل اینجاست که اگر راه حلش ایناست چطوری باید به اینها رسید. به این تلقین و فکر و به قول خودشون اندیشه مثبت و قانون جذب. هیچ کتابی نیست که موقعی که حالت خرابه بهت بگه چطوری باور داشته باشم که میشه مثبت بود. 

هدف خلقت

پیدا کردن هدف خلقت همین قدر سخت و مشکله که بفهمیم چرا الان باد از سمت شمال می وزه .

فردا

آخرین جرعه های آب را بنوش، شاید فردا روز قربانی شدن تو باشد.

دورهمی

سیستم بعضی از ادارات شبیه دورهمیه. چندتا فامیل و دوست و آشنا با هم جمع شدند که هی میگن و می خندند و با تلفن حرف می زنند و هر وقت هم بخوان میرن و نیستن و ارباب رجوع هم در حد خزه های توی جوب آب ارزش نداره.